جو جو كوچولوجو جو كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مسافر كوچولو

آغاز بارداريم

سلام گل مامان خیلی وقته که این وبلاگو برات درست کردم اما مشغله کاری و زندگی بهم اجازه نمیداد که بیامو برات بنویسم... حالا میخوام بنویسم برات ، از خودم ، از بابات ، از زندگیمون خلاصه از همه چی... بذار اول از خودت شروع کنم از وقتی که فهمیدم دارم مامان میشم تقریبا یک ماه بعد از ماه رمضان سال ٩٠ بود که حس کردم باردار شدم رفتم پیش دکترم و موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم اونم بهم گفت که باید برمو آزمایش بدم با بابات رفتیم آزمایشگاه و آماده انجام آزمایش شدم بعد از یک ربع انتظار و دلهره جواب آزمایش حاضر شد با بابا هادی رفتیم که جواب رو بگیریم هر دومون دلهره داشتیم آخه اولین تجربه زندگیمون بود اون آقاهه بهمون گفت که ...
26 فروردين 1391

جنین 4 هفته ایی

دقيقا 10 مهر 90 بود جواب رو بردم پیش دکترم کمی فکر کرد و گفت آخه امکان نداره چون همه علائم بارداری رو داری این دفعه برات یه سونوگرافی مینویسم سریع انجام بده و بیار برام... بعد از یه ساعت آب خوردن بالاخره نوبتم شد رفتمو روی تخت دراز کشیدم بعد از یه سری معاینه یه چیزایی نوشت و داد دستمون ، من و بابا هادی دستپاچه پرسیدیم جواب چیه آقای دکتر؟ اونم گفت بارداری و جنین ٤ هفتشه... بازم باورم نمیشد جواب رو بردم پيش دكترم ، تا جواب رو ديد گفت كاملا مشخص بارداري و 4 هفتته اصلا باورم نميشد كه دارم مامان ميشم حس عجيبي بود فكر اينكه يه موجود زنده داره تو وجودم رشد ميكنه رهام نميكرد نميدونم خوب بود يا بد هرچي بود خيلي عجيب بود ...
22 فروردين 1391