جنین 4 هفته ایی
دقيقا 10 مهر 90 بود جواب رو بردم پیش دکترم کمی فکر کرد و گفت آخه امکان نداره چون همه علائم بارداری رو داری این دفعه برات یه سونوگرافی مینویسم سریع انجام بده و بیار برام...
بعد از یه ساعت آب خوردن بالاخره نوبتم شد رفتمو روی تخت دراز کشیدم بعد از یه سری معاینه یه چیزایی نوشت و داد دستمون ، من و بابا هادی دستپاچه پرسیدیم جواب چیه آقای دکتر؟
اونم گفت بارداری و جنین ٤ هفتشه...
بازم باورم نمیشد جواب رو بردم پيش دكترم ، تا جواب رو ديد گفت كاملا مشخص بارداري و 4 هفتته اصلا باورم نميشد كه دارم مامان ميشم حس عجيبي بود فكر اينكه يه موجود زنده داره تو وجودم رشد ميكنه رهام نميكرد نميدونم خوب بود يا بد هرچي بود خيلي عجيب بود
باعجله اومدم پيش بابا هادي و موضوع رو بهش گفتم
يهو خشكش زد و ديگه هيچي نگفت از چشاش خوشحاليو ميشد فهميد يه لبخندي رو لباش بود كه آدمو ديونه ميكرد خلاصه روز خوبي بود هم براي من هم براي بابا هادي و اينكه چقدر خدا به ما لطف داشته كه تو فرشته كوچولو رو تو مسير زندگيمون قرار داده و حالا تنها آرزوم سلامتي تو و ديدارته هميشه شاد باشي و خوشبخت ...
راستي اينم عكس اون سونوگرافي كه وجودت و به ما اطلاع داد