جو جو كوچولوجو جو كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مسافر كوچولو

اولین حمام

روزی که برای اولین بار بابایی محمد بردت حمام تقریبا ده روزت بود هیچی نمیگفتی با تعجب به این ور و اونور نگاه میکردی از ترس اینکه سرما نخوری ببین چقدر پوشوندمت ...
21 شهريور 1391

انتخاب اسم

سلام گل مامان بالاخره اسمتو انتخاب کردیم البته باید بگم که انتخاب بابا هادی بوده اسمی که برات انتخاب کردیم سها کوچولو عشق مامان بود الان دقیقا سه ماه و دو روزه که بدنیا اومدی بعد مدتها الان فرصت کردم بیام و وبلاگتو آپ کنم اینم عکسیه که روز اول تو بیمارستان خاله زهرا ازت گرفت چهار ساعته که بدنیا اومدی گلم   ...
21 شهريور 1391

خرید سیسمونی

بالاخره موقع خرید سیسمونی رسید شانزدهم فروردین بود که با مامان بزرگ و بابا هادی رفتیم برای خرید سیسمونی اینم عکساشه                                                                                             &n...
4 ارديبهشت 1391

مشخص شدن جنسيت

بالاخره تو هفت ماهگي خودتو به ما نشون دادي و فهميديم كه گل دختري عشق مامان دختر بودي كه اين قدر ناز داشتي گلم ميدوني وقتي بابا هادي فهميد دختري چي بهم گفت؟ گفت حالا كه ميدونم جنسيتش چيه خيلي بيشتر از قبل دوسش دارم وقتي بابا هادي اين حرفو زد قند تو دلم آب شد از خوشحالي ميخواستم بال دربيارم آخه دختر خيلي پدريه و مونس مادره تازه تو خريد سيسموني تنوع بيشتري هم داره بالاخره ميتونستيم بريم سيسموني بخريم  خلاصه اينو بدون كه هم من هم بابا هادي بي صبرانه منتظر ديدارتيم و عاشقانه دوست داريم   اينم تصوير سونوگرافي آخري كه به ما نشون داد كه دختر نازي     ...
2 ارديبهشت 1391

سفر مشهد

دوباره سلام ماماني اميدوارم كه حالت خوب باشه بذار از سفرمون به مشهد برات بگم از اون روزي آقا امام رضا ما سه تا رو طلبيد اولش بابا هادي بخاطر من كه تو تو دلم بودي موافقت نميكرد كه بريم آخه خيلي دلم ميخواست به پابوس آقا برم و تو رو بيمه امام رضا بكنم خلاصه با هزار خواهش و تمنا بابا هادي راضي شد و همگي با هم يعني خاله زهرا و عمو احسان و محمدحسام با بابا بزرگ و مامان بزرگ و يكي ديگه از دوستاي خانوادگيمون راهي مشهد شديم تاريخشم يادمه 26 دي ماه 90 بود خيلي خوشحال بودم چون باورم شده بود كه آقا دوسمون داره و ما رو دعوت كرده... خلاصه هم زندگيمونو و هم تو گل خوشگلمو بيمه آقا كرديم كلي زيارت كرديمو كلي هم چيزي برات خريديم هر چند نمي...
2 ارديبهشت 1391

تشخیص جنسیت

١١ دی بود که با بابا هادی تصمیم گرفتیم بریم ببینیم جنسیتت چیه دختر نازی یا گل پسر رفتیم سونوگرافی تو صف نشسته بودیم تا نوبتمون بشه حالا بماند که از ذوقمون یه ساعت زود اومده بودیمو پشت در آزمایشگاه نشسته بودیم هر کی میرفت داخل دکتر متخصص همه خصوصیات جنین و سلامتی و جنسیتشم بهش میگفت بی صبرانه منتظر بودیم که نوبتمون بشه بابا هادیو که نگو خیلی ذوق زده بود بالاخره نوبتمون شد و رفتیم داخل روی تخت دراز کشیدم و دکتر مشغول معاینه جنین شد وزن و قد و سلامتی و ... همه چی خوب بود بجز جنسیت با خوشحالی از دکتر پرسیدم جنسیتشو یادتون رفت بگین... یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی هم به بابا هادی و گفت جنسیتش معلوم نیست یه ماه دیگه بی...
28 فروردين 1391

دکتر جدیدت

سلام گل مامان امیدوارم که حالت خوب باشه میخوام ماجراهای بعدی رو برات تعریف کنم ... ٢٧ مهر بود که تصمیم گرفتم دکترمو عوض کنم بعد از کلی پرس و جو و سبک و سنگین کردن به این نتیجه رسیدم که دکتر انصاری که یک مرد میانسال و با تجربه ای بود رو انتخاب کنم با این که همه میگفتن پیره و قدیمی با این حال از نظر من دکتر خوبی بود و من انتخابش کردم بخاطر تجربش و اینکه خیلی با حوصله و احتیاط برخورد میکرد فقط بخاطر سلامتی تو فرشته کوچولوی مامان  راستی این عکس سونوگرافی ٦ هفته و ٦ روزگیته     ...
28 فروردين 1391