جو جو كوچولوجو جو كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

مسافر كوچولو

سها بعد از مدتها

سلام به همه دوستان بعد از مدتها الان فرصت شد که بیام و یه سری به وبلاگ فرشته خودم بزنم اینم سهای سه ساله من     ...
31 تير 1394

و اما سها....

دريا خوش ميگذره عسل بانو شاتوت هاش خوشمزس؟   زيارتت قبول مامان گلم عيد شما مبارك عزيزم عيد سال 92 گوشي مامانو خراب نكنيا گلم مسافرت عيد رفته بوديم يزد خيلي خوشحال بودي عشق من اينجام بابايي محمد و ماماني اعظم با نوه ها در تولد يك سالگي اميرحسين پسر خاله فاطمه   ...
14 مهر 1392

از 8 تا 12 ماهگي سها كوچولو

سلام ماماني ميدونم كه خيلي دير اومدم ولي خوب چيكار كنم وقت نميكنم درس و كار و زندگي و بچه داري و ........ خلاصه بعد از مدتها حالا وقت شد بيامو عكساي خوشگلتو بذارم عشق مامان   آخه من نميدونم اين چه وضع خوابيدنه دختر جون آخه اين استخوان از خودتم كه بزرگتره ماست خيلي دوست داريا... قربون اون خندهات برم گلم قربون اون دندوناي خوشگلت برم ماماني جون گربه ليست بزنه سير ميشه اينقدر صورتت چركولكه گلم آخه جانوني جاي نشستنه عشق من آبنبات چوبي ميخوري چرا به من نميدي جوجو كوچولو ...   ...
2 تير 1392

از 5 تا 7 ماهگي

عكسهاي پنج تا هفت ماهگي اينجا علي اصغرت كردم گلم ايشالا هميشه حضرت علي اصغر نگهدارت باشه مامان خانم خانوما خيلي خودتو گرفتي ببين بابا هادي چه كارا كه باهات نميكنه بابايي محمد خيلي دوست داره هااااااا اين شنل خوشگلو ماماني اعظم برات بافته گلم ديگه خودت مستقل شدي گلم ...
17 بهمن 1391

از چهل روزگي تا سه ماهگي

سلام دختر گلم من دوباره اومدم اين سري ميخوام عكساي 40 روزگي تا سه ماهگيت رو بذارم عشق مامان طبق معمول هميشه لالا كردي گل مامان لباست خيلي بهت مياد عشقم اينجام خاله نجمه بغلت كرده شكل پسرا شدياااااا از چي تعجب كردي؟ عيد فطر سال 91   نبينم اشكاتو مامان جونم ...
17 بهمن 1391

يك تا چهل روزگي

بعد از مدتها الان وقت كردم بيامو وبلاگت رو آپ كنم گل مامان امروز ميخوام تمام عكسايي كه از يك روزگيت تا چهل روزگيت رو دارم اينجا بذارم برات البته يه كم زشت بودي ولي به چشم من يه فرشته كوچولويي     اينجا خيلي خسته بودي آخه بعد از 9 ماه كه تو دلم بودي تازه به آرامش رسيدي   اينجا هم مثل خانوما خوابيدي اينجا تازه بيدار شدي اينجا هم داري به دايي و زن دايي نگاه ميكني كه بشناسيشون خواب عميق خواب بعد از حمام اينجا نور تو چشمت ميخورد دستت رو گذاشتي رو چشمات خواب خرگوشي استراحت بعد از حمام داري مامان رو ميشناسي   خودمونيما همش خواب بوديا يه كم ديگه بخ...
11 دی 1391

اولین حمام

روزی که برای اولین بار بابایی محمد بردت حمام تقریبا ده روزت بود هیچی نمیگفتی با تعجب به این ور و اونور نگاه میکردی از ترس اینکه سرما نخوری ببین چقدر پوشوندمت ...
21 شهريور 1391

انتخاب اسم

سلام گل مامان بالاخره اسمتو انتخاب کردیم البته باید بگم که انتخاب بابا هادی بوده اسمی که برات انتخاب کردیم سها کوچولو عشق مامان بود الان دقیقا سه ماه و دو روزه که بدنیا اومدی بعد مدتها الان فرصت کردم بیام و وبلاگتو آپ کنم اینم عکسیه که روز اول تو بیمارستان خاله زهرا ازت گرفت چهار ساعته که بدنیا اومدی گلم   ...
21 شهريور 1391