آغاز بارداريم
سلام گل مامان خیلی وقته که این وبلاگو برات درست کردم اما مشغله کاری و زندگی بهم اجازه نمیداد که بیامو برات بنویسم...
حالا میخوام بنویسم برات ، از خودم ، از بابات ، از زندگیمون خلاصه از همه چی...
بذار اول از خودت شروع کنم از وقتی که فهمیدم دارم مامان میشم
تقریبا یک ماه بعد از ماه رمضان سال ٩٠ بود که حس کردم باردار شدم رفتم پیش دکترم و موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم اونم بهم گفت که باید برمو آزمایش بدم
با بابات رفتیم آزمایشگاه و آماده انجام آزمایش شدم بعد از یک ربع انتظار و دلهره جواب آزمایش حاضر شد
با بابا هادی رفتیم که جواب رو بگیریم هر دومون دلهره داشتیم آخه اولین تجربه زندگیمون بود
اون آقاهه بهمون گفت که جواب منفیه هر دومون گفتیم یعنی چی...
اونم گفت یعنی شما باردار نیستید
از یه طرف ناراحت شدم چون من عاشق بچه بودم
ولی از طرف دیگه خوشحال بودم چون تجربه بچه داری نداشتم آخه ٢٢ سال بیشتر نداشتم
بقیش باشه برای بعد گلم فعلا....