سفر مشهد
دوباره سلام ماماني اميدوارم كه حالت خوب باشه
بذار از سفرمون به مشهد برات بگم از اون روزي آقا امام رضا ما سه تا رو طلبيد اولش بابا هادي بخاطر من كه تو تو دلم بودي موافقت نميكرد كه بريم آخه خيلي دلم ميخواست به پابوس آقا برم و تو رو بيمه امام رضا بكنم خلاصه با هزار خواهش و تمنا بابا هادي راضي شد و همگي با هم يعني خاله زهرا و عمو احسان و محمدحسام با بابا بزرگ و مامان بزرگ و يكي ديگه از دوستاي خانوادگيمون راهي مشهد شديم تاريخشم يادمه 26 دي ماه 90 بود خيلي خوشحال بودم چون باورم شده بود كه آقا دوسمون داره و ما رو دعوت كرده...
خلاصه هم زندگيمونو و هم تو گل خوشگلمو بيمه آقا كرديم كلي زيارت كرديمو كلي هم چيزي برات خريديم هر چند نميدونستيم جنسيتت چيه ولي باز از هر دو نوع هم دخترونه هم پسرونه برات خريديم
روز برگشت فرا رسيد براي آخرين بار رفتيم زيارت و كم كم راهي شديم براي برگشت حالا بماند كه در راه برگشت خيلي سختي كشيديم وكوپه ما مثل يخچال بود و بابا هادي بخاطر من و تو 20 دقيقه قطارو نگه داشت بالاخره تمام شد و رسيديم خونه...
بعد از دو سه روز رفتم دكتر آخه با دكترم مشورت نكرده بودم و رفتم مشهد اونم به سلامت جنين مشكوك شد و برام يه سونوگرافي ديگه نوشت و سه روزم برام استراحت پزشكي رد كرد خداروشكر مشكلي نبود و خيال هممون راحت شد ولي هر دفه كه ميرفتم دكتر به متلك بهم ميگفت كه مشهد خوش گذشت
اينم از اولين سفرمون به مشهد.
راستي اين عكس همون سونوگرافيست كه براي اطلاع از سلامتت انجام داده بودم